| چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ | |
|
|
Author | Message |
---|
sajjad کاربر ممتاز
تعداد پستها : 91 Join date : 2010-01-02 Age : 36
| Subject: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 8/1/2010, 04:51 | |
| بچه های کامپیوتر که زیاد طرفه شعر نمیرن ولی واسه جذابیتش خوبه شعری که از فریدون مشیری رو دوست دارین رو بزارین من این شعرشو خیلی دوست دارم
كــوچـــه
بي تو، مهتابشبي، باز از آن كوچه گذشتم،
همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم،
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم.
در نهانخانة جانم، گل ياد تو، درخشيد
باغ صد خاطره خنديد،
عطر صد خاطره پيچيد:
يادم آم كه شبي باهم از آن كوچه گذشتيم
پر گشوديم و در آن خلوت دلخواسته گشتيم
ساعتي بر لب آن جوي نشستيم.
تو، همه راز جهان ريخته در چشم سياهت.
من همه، محو تماشاي نگاهت.
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشة ماه فروريخته در آب
شاخهها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
يادم آيد، تو به من گفتي:
- ” از اين عشق حذر كن!
لحظهاي چند بر اين آب نظر كن،
آب، آيينة عشق گذران است،
تو كه امروز نگاهت به نگاهي نگران است،
باش فردا، كه دلت با دگران است!
تا فراموش كني، چندي از اين شهر سفر كن!
با تو گفتم:” حذر از عشق!؟ - ندانم
سفر از پيش تو؟ هرگز نتوانم،
نتوانم!
روز اول، كه دل من به تمناي تو پر زد،
چون كبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدي، من نه رميدم، نه گسستم ...“
باز گفتم كه : ” تو صيادي و من آهوي دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم، نتوانم! “
اشكي از شاخه فرو ريخت
مرغ شب، نالة تلخي زد و بگريخت ...
اشك در چشم تو لرزيد،
ماه بر عشق تو خنديد!
يادم آيد كه : دگر از تو جوابي نشنيدم
پاي در دامن اندوه كشيدم.
نگسستم، نرميدم.
رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهاي دگر هم،
نه گرفتي دگر از عاشق آزرده خبر هم،
نه كني ديگر از آن كوچه گذر هم ...
بي تو، اما، به چه حالي من از آن كوچه گذشتم! | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: ج : به اندازه ای که مارو یاد خاطراتمون بندازه 8/1/2010, 19:42 | |
| از سجاد عزیزم تشکر میکنم به خاطر این شعر قشنگ فریدون مشیری که تو این پست گذاشته منو یاد یه خاطره جالب میندازه از دوران دبیرستانم : یادم میاد دبیر ادبیاتمون استاد مرتضی زاهدی که من خیلی به ایشون ارادت خاصی داشتم و از همه لحاظ ایشون بر ادبیات فارسی و عربی مسلط بودن وقتی شعری رو میخوندند اینقدر ایشون لحن زیبا و دلنوازی داشتن همه شیفته میشدند ضمن اینکه قرابت های زیبایی هم درحد دو سه بیت برای بعضی ابیات می آوردند . سر یکی از کلاساشون دقیقا یادم نیست چه شعری بود ولی یه بیت قرابت معنایی رو جنان با سوز دل برا اون شعره گفت : بي تو، مهتابشبي، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خيره به دنبال تو گشتم، کلاس ساکت ساکت بود ما منتظر بودیم استاد بقیه مطلب درسو بگه ولی دیدیم که انگار چهره استاد منقلب شده !!! استاد لحظه ای مکث کرد و بعد ادامه داد : شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق ديوانه كه بودم و همینجور ادامه داد ..... نمیدونم این شعر استادو یاد چی انداخته بود ولی واسه ما که تبدیل شد به یک خاطره شیرین !!! چرا که یه هو وسطای شعر که دیگه استاد خیلی رفته بود تو حس دیگه بغضش ترکید و کلاسو نیمه کاره ول کردورفت منم تحت تاثیر این شعره بودم ها ولی بلافاصله بعد از این که استاد رفت یکی از بچه ها (حمید ) شروع کرد به خوندنو تیمپو زدن رو میزو بعدش همه بچه ها ، ریختن وسط به رقصیدن و خلاصه تو پوست خودشون نمیگنجیدن از شما چه پنهون منم که از اونا کم نمیاوردم رفتم و قاطی شدم . یادمه یه سطل آشغال پلاستیکی قابل انعطافم بود که هر وقت میومد جلو پام شوتش میکردم خلاصه شعر فریدون اشک استاد و رقص بچه ها | |
|
| |
sajjad کاربر ممتاز
تعداد پستها : 91 Join date : 2010-01-02 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 9/1/2010, 18:32 | |
| kheili az mehdi mamnonam vase khatereye ghashangesh
bachehaye dige ham bikar namonan to hameye bakhsha comment bezaran lotfan | |
|
| |
sajjad کاربر ممتاز
تعداد پستها : 91 Join date : 2010-01-02 Age : 36
| Subject: بوی عشق 9/1/2010, 19:01 | |
| بوي عشق
شب، همه دروازههايش باز بود
آسمان چون پرنيان ناز بود
گرم، در رگ هاي ما، روح شراب
همچو خون ميگشت و در اعجاز بود
با نوازشهاي دلخواه نسيم
نغمههاي ساز در پرواز بود
در همه ذرات عالم، بوي عشق
زندگي لبريز از آواز بود
بال در بال كبوترهاي ياد
روح من در دوردست راز بود
[quote][url][/url] | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 4/2/2010, 17:47 | |
| سلام به سجاد عزیزم و تشکر ویژه . واقعا که این اشعار فریدون چقدر با احساس و زیبا هستش .چندتایی رو خوندم خیلی خوشم اومد تصمیم گرفتم قشنگتراشو اینجا بزارم . درياب مرا، دريا اي بر سر بالينم، افسانه سرا دريا ! افسانه عمري تو، باري به سرآ دريا . *** اي اشك شبانگاهت، آئينه صد اندوه، وي ناله شبگيرت، آهنگ عزا دريا . *** با كوكبه خورشيد، در پاي تو مي ميرم بردار به بالينم ، دستي به دعا دريا ! *** امواج تو، نعشم را افكنده درين ساحل، درياب مرا، دريا؛ درياب مرا، دريا . *** ز آن گمشدگان آخر با من سخني سر كن، تا همچو شفق بارم خون از مژه ها دريا . *** چون من همه آشوبي، در فتنه اين توفان، اي هستي ما يكسر آشوب و بلا دريا ! *** با زمزمه باران در پيش تو مي گريم، چون چنگ هزار آوا پر شور و نوا دريا ! *** تنهائي و تاريكي آغاز كدورت هاست، خوش وقت سحر خيزان و آن صبح و صفا دريا . *** بردار و ببر دريا، اين پيكر بي جان را بر سينه گردابي بسپار و بيا دريا . *** تو، مادر بي خوابي. من كودك بي آرام لالائي خود سر كن از بهر خدا دريا . *** دور از خس وخاكم كن، موجي زن و پاكم كن وين قصه مگو با كس، كي بود و كجا ؟ دريا ! *** | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 4/2/2010, 17:49 | |
| چراغي در افق
به پيش روي من، تا چشم ياري مي كند، درياست ! چراغ ساحل آسودگي ها در افق پيداست ! درين ساحل كه من افتاده ام خاموش، غمم دريا، دلم تنهاست . وجودم بسته در زنجير خونين تعلق ها ست ! ***** خروش موج، با من مي كند نجوا، كه : - « هرل كس دل به دريا زد رهائي يافت ! كه هر كس دل به دريا زد رهائي يافت ... » ***** مرا آن دل كه بر دريا زنم، نيست ! ز پا اين بند خونين بر كنم نيست ، اميد آنكه جان خسته ام را ، به آن ناديده ساحل افكنم نيست
| |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:24 | |
| این یکی هم خیلی قشنگه : درياي نگاه به چشمان پريرويان اين شهر به صد اميد مي بستم نگاهي مگر يك تن از اين ناآشنايان مرا بخشد به شهر عشق راهي به هر چشمي به اميدي كه اين اوست نگاه بي قرارم خيره مي ماند يكي هم، زينهمه نازآفرينان اميدم را به چشمانم نمي خواند غريبي بودم و گم كرده راهي مرا با خود به هر سويي كشاندند شنيدم بارها از رهگذاران كه زير لب مرا ديوانه خواندند ولي من، چشم اميدم نمي خفت كه مرغي آشيان گم كرده بودم زهر بام و دري سر مي كشيدم به هر بوم و بري پر مي گشودم اميد خسته ام از پاي ننشست نگاه تشنه ام در جستجو بود در آن هنگامه ي ديدار و پرهيز رسيدم عاقبت آن جا كه او بود "دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس" ز خود بيگانه، از هستي رميده از اين بي درد مردم، رو نهفته شرنگ نااميدي ها چشيده دل از بي همزباني ها فسرده تن از نامهرباني ها فسرده ز حسرت پاي در دامن كشيده به خلوت، سر به زير بال برده به خلوت، سر به زير بال برده "دو تنها و دو سرگردان، دو بي كس" به خلوتگاه جان، با هم نشستند زبان بي زباني را گشودند سكوت جاوداني را شكستند مپرسيد، اي سبكباران! مپرسيد كه اين ديوانه ي از خود به در كيست؟ چه گويم! از كه گويم! با كه گويم! كه اين ديوانه را از خود خبر نيست به آن لب تشنه مي مانم كه ناگاه به دريايي درافتد بيكرانه لبي، از قطره آبي تر نكرده خورد از موج وحشي تازيانه مپرسيد، اي سبكباران مپرسيد مرا با عشق او تنها گذاريد غريق لطف آن دريا نگاهم مرا تنها به اين دريا سپاريد | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:27 | |
| گل خشكيده بر نگه سرد من به گرمي خورشيد مي نگرد هر زمان دو چشم سياهت تشنه ي اين چشمه ام، چه سود، خدا را شبنم جان مرا نه تاب نگاهت جز گل خشكيده اي و برق نگاهي از تو در اين گوشه يادگار ندارم زان شب غمگين كه از كنار تو رفتم يك نفس از دست غم قرار ندارم اي گل زيبا، بهاي هستي من بود گر گل خشكيده اي ز كوي تو بردم گوشه ي تنها، چه اشك ها كه فشاندم وان گل خشكيده را به سينه فشردم آن گل خشكيده، شرح حال دلم بود از دل پر درد خويش با تو چه گويم؟ جز به تو، از سوز عشق با كه بنالم جز ز تو، درمان درد، از كه بجويم؟ من، دگر آن نيستم، به خويش مخوانم من گل خشكيده ام، به هيچ نيرزم عشق فريبم دهد كه مهر ببندم مرگ نهيبم زند كه عشق نورزم پاي اميد دلم اگر چه شكسته است دست تمناي جان هميشه دراز است تا نفسي مي كشم ز سينه ي پر درد چشم خدا بين من به روي تو باز است *** | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:38 | |
| جزر و مد ماه، دريا را به خود مي خواند و، آب، با كمندي، در فضاها ناپديد؛
دم به دم خود را به بالا مي كشيد . جا به جا در راه اين دلدادگان اختران آويخته فانوس ها . *** گفتم اين دريا و اين يك ذره راه ! مي رساند عاقبت خود را به ماه ! من، چه مي گويم، جدا از ماه خويش بين ما، افسوس، اقيانوسها ... *** | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:40 | |
| پرنيان سرد بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است بگذار تا سپيده بخندد به روي ما بنشين، ببين كه دختر خورشيد "صبحگاه" حسرت خورد ز روشني آرزوي ما *** بنشين، مرو، هنوز به كامت نديده ايم بنشين، مرو، هنوز كلامي نگفته ايم بنشين، مرو، چه غم كه شب از نيمه رفته است بنشين، كه با خيال تو شب ها نخفته ايم *** بنشين، مرو، كه در دل شب، در پناه ماه خوش تر ز حرف عشق و سكوت و نگاه نيست بنشين و جاودانه به آزار من مكوش يكدم كنار دوست نشستن گناه نيست *** بنشين، مرو، حكايت "وقت دگر" مگوي شايد نماند فرصت ديدار ديگري آخر، تو نيز با منت از عشق گفتگوست غير از ملال و رنج از اين در چه مي بري؟ *** بنشين، مرو، صفاي تمناي من ببين امشب، چراغ عشق در اين خانه روشن است جان مرا به ظلمت هجران خود مسوز بنشين، مرو، مرو كه نه هنگام رفتن است!... *** اينك، تو رفته اي و من از راه هاي دور مي بينمت به بستر خود برده اي پناه! مي بينمت - نخفته - بر آن پرنيان سرد مي بينمت نهفته نگاه از نگاه ماه *** درمانده اي به ظلمت انديشه هاي تلخ خواب از تو در گريز و تو از خواب در گريز ياد منت نشسته برابر - پريده رنگ - با خويشتن - به خلوت دل - مي كني ستيز ***** | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:42 | |
| پس از مرگ بلبل نفس مي زند موج ... *** نفس مي زند موج، ساحل نمي گيردش دست، پس مي زند موج . فغاني به فريادرس مي زند موج ! من آن رانده مانده بي شكيبم، كه راهم به فريادرس بسته، دست فغانم شكسته، زمين زير پايم تهي مي كند جاي، زمان در كنارم عبث مي زند موج ! نه درمن غزل مي زند بال، نه در دل هوس مي زند موج ! *** رها كن، رها كن، كه اين شعله خرد، چندان نپايد، يكي برق سوزنده بايد، كزين تنگنا ره گشايد؛ كران تا كران خار و خس مي زند موج ! *** گر اين نغمه، اين دانه اشك، درين خاك روئيد و باليد و بشكفت، پس از مرگ بلبل، ببينيد چه خوش بوي گل در قفس مي زند موج ! | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:44 | |
| شب ها كه مي سوخت شب ها كه دريا، مي كوفت سر را بر سنگ ساحل، چون سوگواران؛ *** شب ها كه مي خواند، آن مرغ دلتنگ، تنهاتر از ماه، بر شاخساران؛ *** شب ها كه مي ريخت، خون شقايق، از خنجر ماه، بر سبزه زاران؛ *** شب ها كه مي سوخت، چون اخگر سرخ در پاي آتش، دل هاي ياران؛ *** شب ها كه بوديم، در غربت دشت بوي سحر را، چشم انتظاران؛ *** شب ها كه غمناك، با آتش دل، ره مي سپرديم، در زير باران؛ غمگين تر از ما، هرگز نمي ديد چشم ستاره، در روزگاران ! *** اي صبح روشن ! چشم و دل من روي خوشت را آئينه داران ! بازآ كه پر كرد، چون خنده تو آفاق شب را، بانگ سواران ! ***** | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:45 | |
| تاریک چه جاي ماه ، كه حتي شعاع فانوسي درين سياهي جاويد كورسو نزند به جز قدمهاي عابران ملول صداي پاي كسي سكوت مرتعش شهر را نمي شكند *** به هيچ كوي و گذر صداي خنده مستانه اي نمي پيچد *** كجا رها كنم اين بار غم كه بر دوش است ؟ چرا ميكده آفتاب خاموش است ! ***** | |
|
| |
Mahdi Amadeh کاربر حرفه ای
تعداد پستها : 226 Join date : 2009-12-27 Age : 36
| Subject: Re: چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ 5/2/2010, 01:45 | |
| شعبده خورشيد، زخم خورده، گسسته، گداخته، مي رفت و اشك سرخش. بر آب مي چكيد . در بيشه زار دريا، مي گشت ناپديد ! *** ديگر دلم به ماتم مرگش نمي تپبد ! بازيگران شعبده را مي شناختم ! فردا دوباره از دل امواج مي دميد ! من ، خسته، زخم خورده، گسسته ... در بيشه زار حسرت خود، مي گداختم ! ***** | |
|
| |
| چقدر فریدون مشیری را می شناسید؟؟؟ | |
|