«تاسیان» یک کلمهی کوفتی است در گویش گیلکی. کوفت از این جهت که شنیدناش هم دلات را بههم میزند، از بس حالِ بد دارد توی حرفهاش. کوفت بهخاطر اینکه درست می زند وسط خال. این کلمه را دربارهی وقتی کسی میرود سفر یا دیگر پیشتان نیست میگویند. به غمی که از نبودن کسی پیش میآید. جایگزینی غیر از "خالی بودن جا" در زبان فارسی برایاش وجود ندارد یا من یادم نمی آید.
اما همین معادل هم ادای دین نمیکند؛ آنقدری از پس معنی ِ تاسیان بودن بر نمیآید این "جای کسی خالی بودن". وقتی خانه تاسیان میشود یعنی دست و دلات به هیچ کاری نمیرود از بس که با نبودن او خودت را هم گم کردهای. با بغض کاری نداریم چون قبلتر کارش را انجام داده و توی کمد لباسی، آشپزخانهای، دستشوییای، جایی به ثمر نشسته است.
مثلا مامان ام گوشی را بر می دارد و به شوهر خاله ام زنگ میزند و دربارهی جای خالیِ خالهام که سال۫ دوزاده ماه در سفر است، حرف میزنند و در آخر میگوید: شیمی خانه تاسیان اِ، ویریزید ناهار بایید اَمی ورجه (پاشید ناهار بیاید پیش ما، خونهتون تاسیان اِ). اما یزدانی خرم توی معرفی کتاب «تاسیان»ِ ابتهاج، دربارهی این کلمه نوشته: «گویا به حالتی میگویند بعد از مرگ، سکراتی که بعد از رها شدن جان، انسان به آن دچار می شود. شاید مترادف تولد باشد در جهان فانی. منتها با درکی همه جانبه و غیرقابل اغماض » نمیدانم چهقدر درست هست یا نیست این معنی، خیلی هم نفهمیدم چی گفت. تاسیان اما باید کلا حذف شود از زندگی آدم ها از بس که درد دارد جایاش. اصولا کسی که بودناش ضروری است، نباید برود یا بگذارد گند بخورد به همهچی، از بس که لمس میشود همهی جهات آدم از نبودناش.
منبع:وبلاگ فاطمه علیزاده(مشق شب)