خيام
بازگشت غرور آفرین و پیروزمندانه ی شما را به تمامی مدیران سایت تبریک می گوییم
خيام
بازگشت غرور آفرین و پیروزمندانه ی شما را به تمامی مدیران سایت تبریک می گوییم
خيام
Would you like to react to this message? Create an account in a few clicks or log in to continue.


دانشجويان دانشگاه غير انتفاعي خيام مشهد
 
HomePortalSearchLatest imagesRegisterLog in

 

 خاطرات دانشگاه

Go down 
+9
f.mousavi
علی عربی
bahar sanati
amin
sajjad
محمد اخلاقی
mahdi aziz
n.y
N.SH.H
13 posters
Go to page : Previous  1, 2, 3, 4, 5
AuthorMessage
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime7/2/2010, 16:59

First topic message reminder :

برادران و خواهران گرامي در اين قسمت مي توانيد خاطرات خود از دوران دانشگاه را مرقوم فرماييد :|
Back to top Go down

AuthorMessage
amin
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
amin


تعداد پستها : 161
Join date : 2010-01-07
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime2/6/2010, 06:16

ناصر يوسفي wrote:
خاطره ای که میخوام بگم مربوط میشه به من و آقای عزیز در کنفرانس امیر کبیر
اول اینکه زیپ شلوار ایشون متاسفانه در اولین تک مضراب زدنشون پکید(به قول امین) و تا انتهای کنفرانس کیفش رو جلوش گرفته بود.
و از همه جالب تر اینکه در متروی تهران قصد عبور از گیت بلیط رو داشتیم که جناب عزیز از سمت چپ یعنی قسمت برگشت مسافرین می خواست به زور بلیط رو وارد کنه به یه سوراخی که نمی دونم از کجا پیداش کرده بود.لبخند
خنده 1
خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1
Back to top Go down
http://aminaghnianejad.blogspot.com
n.y
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
n.y


تعداد پستها : 351
Join date : 2009-12-24
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime9/6/2010, 07:21

یه روز من و مهدی عزیز در پارک ملت مشغول رفتن بودیم که یهو دلمون هوای تک مضراب کرد. درب تک مضراب زنی به سمت برعکس جایی که داشتیم می رفتیم بود. یعنی ما پشت اونجا بودیم.
خلاصه
کارمون که تموم شد برگشتیم اما حواسمون به راهی که می رفتیم نبود و فقط مستقیم به جلو رفتیم.چند قدمی نرفته بودیم که متوجه شدیم وسط یه محل ورزش بانوان هستیم که ورود آقایان تا حدودی ممنوعه .


آب قد band band jok band band آب قد
Back to top Go down
https://khayyam.forumfa.net
mahdi aziz
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
mahdi aziz


تعداد پستها : 313
Join date : 2009-12-30
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime9/6/2010, 11:13

ناصر يوسفي wrote:
یه روز من و مهدی عزیز در پارک ملت مشغول رفتن بودیم که یهو دلمون هوای تک مضراب کرد. درب تک مضراب زنی به سمت برعکس جایی که داشتیم می رفتیم بود. یعنی ما پشت اونجا بودیم.
خلاصه
کارمون که تموم شد برگشتیم اما حواسمون به راهی که می رفتیم نبود و فقط مستقیم به جلو رفتیم.چند قدمی نرفته بودیم که متوجه شدیم وسط یه محل ورزش بانوان هستیم که ورود آقایان تا حدودی ممنوعه .


آب قد band band jok band band آب قد
واقعا رفتیم تا ندیدم توش(تو زمینو میگم!) همینطور می رفتیم خدا رو شکر مارو ندیدن ما فقط اونارو دیدیم!! character0006
Back to top Go down
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime9/6/2010, 14:55

ناصر علاقه وافري به علم شنيء .... نشون ميده.

بارها در مورد استفاده از اين كلمه و حرمت ساز و مضراب به شما تذكر دادم اما.....
Back to top Go down
f.mousavi
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
f.mousavi


تعداد پستها : 91
Join date : 2010-02-15

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime13/6/2010, 15:41

جمعه رفتيم تولد ماري جون.از بچه هاي نرم افزار فقط فاطي.ش و سميه بودن.ولي خيلي خوش گذشت.خاطرات دانشگاه - Page 5 227خاطرات دانشگاه - Page 5 303
خانومايي كه نيومدين،چقد خوندين؟درسته يه روز درس نخوندم،اما اين چند روز باقيمونده رو با انرژي ميخونم.جاتون خيلي خالي بود،مخصوصا موقع شام.دست پخت مريم حرف نداره
Back to top Go down
bahar sanati
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای



تعداد پستها : 176
Join date : 2010-02-13

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime14/6/2010, 08:08

f.moosavi wrote:
جمعه رفتيم تولد ماري جون.از بچه هاي نرم افزار فقط فاطي.ش و سميه بودن.ولي خيلي خوش گذشت.خاطرات دانشگاه - Page 5 227خاطرات دانشگاه - Page 5 303
خانومايي كه نيومدين،چقد خوندين؟درسته يه روز درس نخوندم،اما اين چند روز باقيمونده رو با انرژي ميخونم.جاتون خيلي خالي بود،مخصوصا موقع شام.دست پخت مريم حرف نداره
ماری جون یه تکون ....نامرد چرا دل مارا میسوزانی ها؟ Sad عمرا من نبودم بت خوش نگذشته خنده 2 درس نخوندم که فامیلی جات خالی رفتیم باغ یکی از فامیلامون(50نفر بودیم) از صبح تا شب خیلی خوش گذشت واسه این نیومدم(ناراحت میشدن اگه نمیرفتم) درس کیلو چند؟؟؟
به اون خانم ....خونا بگو که حتی جواب تک و اس هم نمیدن با جرثقیل هم از پا درس پا نمیشن
مریم آشپزیش خوبه؟من بش یاد دادم Like a Smile @
Back to top Go down
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime16/6/2010, 15:30

ترم 1 كه بوديم هنوز نمرات رو تو سايت نمي زدن.عذاب اليمي بود هر روز صبح با استرس بلند مي شديم بدو بدو به سمت دانشگاه در و ديوار كل دانشگاه از كنار سلف خواهران گرفته تا برد امور مالي و برد پشت كنار آموزش و طبقه هاي بالا مي گشتيم تا بلكن نمره رياضي 1 يا فيزيك 1 پيدا كنيم...

اين همه آمد و شد آخرشم هيچ كدوم پاس نشد
خاطرات دانشگاه - Page 5 Shame
Back to top Go down
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime24/6/2010, 04:59

ديشب خواستم با دوستم چت كنم زدم رو آي ديش نوشتم: چيطيري ؟Smile
مي بينم جواب نمي ده
بعد چند لحظه فهميدم چي سوتي عظمايي دادم حواسم نبود اشتياهي بجاي اينكه براي رفيقم بفرستم براي مهندس اخلاقي فرستادم.
بعد از كلي احساس و ابراز شرمندگي
[img][You must be registered and logged in to see this link.]

صبح ايميل اومده بود:
سلام، شب بخیر. خواهش می کنم، پای اینترنت نبودم.
Back to top Go down
محمد اخلاقی
مديركل سايت
مديركل سايت
محمد اخلاقی


تعداد پستها : 616
Join date : 2010-01-04
Age : 36
آدرس پستي : mohammadakhlaghi66@gmail.com

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime24/6/2010, 08:45

Harsini wrote:
ديشب خواستم با دوستم چت كنم زدم رو آي ديش نوشتم: چيطيري ؟Smile
مي بينم جواب نمي ده
بعد چند لحظه فهميدم چي سوتي عظمايي دادم حواسم نبود اشتياهي بجاي اينكه براي رفيقم بفرستم براي مهندس اخلاقي فرستادم.
بعد از كلي احساس و ابراز شرمندگي [You must be registered and logged in to see this link.]


صبح ايميل اومده بود:
سلام، شب بخیر. خواهش می کنم، پای اینترنت نبودم.

عجب سوتی باحالی بود خنده 2
Back to top Go down
http://www.zarkhepo0tal.blogfa.com
n.y
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
n.y


تعداد پستها : 351
Join date : 2009-12-24
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime24/6/2010, 09:10

و امروز این قسمت از دفترچه ی خاطرات تکمیل شد... غمگين
Back to top Go down
https://khayyam.forumfa.net
mahdi aziz
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
mahdi aziz


تعداد پستها : 313
Join date : 2009-12-30
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime24/6/2010, 16:12

Harsini wrote:
ديشب خواستم با دوستم چت كنم زدم رو آي ديش نوشتم: چيطيري ؟Smile
مي بينم جواب نمي ده
بعد چند لحظه فهميدم چي سوتي عظمايي دادم حواسم نبود اشتياهي بجاي اينكه براي رفيقم بفرستم براي مهندس اخلاقي فرستادم.
بعد از كلي احساس و ابراز شرمندگي
خاطرات دانشگاه - Page 5 Shame

صبح ايميل اومده بود:
سلام، شب بخیر. خواهش می کنم، پای اینترنت نبودم.
جالب بود ولی مگه تو چت نمیتونی یه اسم درست برای یه شخص مهم تر مثلا نوشت؟ لبخند
Back to top Go down
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime24/6/2010, 16:33

mahdi aziz wrote:
Harsini wrote:
ديشب خواستم با دوستم چت كنم زدم رو آي ديش نوشتم: چيطيري ؟Smile
مي بينم جواب نمي ده
بعد چند لحظه فهميدم چي سوتي عظمايي دادم حواسم نبود اشتياهي بجاي اينكه براي رفيقم بفرستم براي مهندس اخلاقي فرستادم.
بعد از كلي احساس و ابراز شرمندگي
خاطرات دانشگاه - Page 5 Shame

صبح ايميل اومده بود:
سلام، شب بخیر. خواهش می کنم، پای اینترنت نبودم.
جالب بود ولی مگه تو چت نمیتونی یه اسم درست برای یه شخص مهم تر مثلا نوشت؟ لبخند

گوگل تاك نصب ندارم از تو سايته جي ميل چت مي كنم
Back to top Go down
xx
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
xx


تعداد پستها : 66
Join date : 2010-06-05

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime25/6/2010, 05:16

Harsini wrote:
ديشب خواستم با دوستم چت كنم زدم رو آي ديش نوشتم: چيطيري ؟Smile
مي بينم جواب نمي ده
بعد چند لحظه فهميدم چي سوتي عظمايي دادم حواسم نبود اشتياهي بجاي اينكه براي رفيقم بفرستم براي مهندس اخلاقي فرستادم.
بعد از كلي احساس و ابراز شرمندگي
خاطرات دانشگاه - Page 5 Shame

صبح ايميل اومده بود:
سلام، شب بخیر. خواهش می کنم، پای اینترنت نبودم.



خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1 خنده 1
Back to top Go down
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime1/7/2010, 05:41

چقدر چسبيد الكترونيك..از 3 واحد درس فقط 1 جلسه رفتم سركلاس آخرشم نفر 6م كلاسم شدم .دنبال كاراي ثبتشم تو كتاب ركوردهاي گينس. تشكر
Back to top Go down
xx
کاربر ممتاز
کاربر ممتاز
xx


تعداد پستها : 66
Join date : 2010-06-05

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime22/7/2010, 10:51

از شنبه ي هفته ي گذشته تونستم كارآموزي رو تو پالايشگاه گاز هاشمي نژاد سرخس شروع كنم .چهار روز اول وافعا سخت بود چون براي ما كلاس هاي HSE كه كلاس هاي ايمني محسوب مي شود راگذاشتن ودر امتحانشم قبول شدم جالب بدونين كه يك پيمانكار كه حتي بخواد يك روز وارد پاليشگاه وارد بشه بايد اين دروه رو بگذرونه
خلاصه بعد از يك هفته دوندگي كارتهاي ما از تهران اومد و روز چهارشنبه تونستم وارد پاليشگاه بشم.شايد بهتون بگم محيطي به اين نظم و هماهنگي تو عمرم نديده بودم در پاليشگاه با مهندس هاي محتلفي آشنا شديم كه از بهترين دانشگاهاي ايران فارغ التحصيل شده بودند و واقعا بار علمي بالايي داشتند و هركدام يك استاد به تمام معنا بودند.
متاسفانه حراست از ورودگوشي همراه جلوگيري مي كردند و در صورت اينكه كسي با خود موبايل مي آورد بدون هيچ عذري اونو تو حراست بازداشت مي كردند و به اطلاعات مشهد مي فرستادن.وگرنه مي خواستم عكس هايي بگيرم شايد واقعا براي شما جالب باشد.
جالبه بدونيد كه من تنها كسي بودم كه مدرك كامپيوتر داشتم بقيه اكثرا برق و مكانيك و مهندسي شيمي بودند و مجموعا 80 نفر بوديم كه روز چهارشنبه تقسيم بندي انجام شد و بين شيفت ها تقسيم شديم خوشبختانه من در قسمت اداري و شيفت روزكار رفتم(بعضي ها 4 روز كار و 4روز استراحت و از اين چار روز 2 روز شب كار بودند با توجه به مدركشون).

بعد از اين كه تقسيم بندي انجام شد و بعد از خوردن نهار بلافاصله به وسيله تلفن هايي كه در پاليشگاه بود با دادشم كه رياست نيروگاه رو بر عهده داره تماس گرفتم و ايشون جاي من اومد بعد از تاييد دستگاه شناسايي اثر انگشت تونستم وارد حوزه ي مديريت بشم البته اين قسمت من نبود ولي مي خواستم اون جا رو ببينم .
ابتدا وارد يك سالن شديم كه دفتر مسئولان واحد ها مثل(واحد آب وبخار واحد تصفيه گاز واحد بازيافت گوگرد و واحد نيروگاه )بعد از اون وارد اتاق شديم ومن يكم استراحت كردم و با خودم مي گفتم عجب كار راحتي چقدر با حاله .
تا اين كه با بيسيم به دادشم اطلاع دادند كه بياد داخل واحد و اون رفت و من تنها بودم و تو اين مدت از دستگاههايي به نام STATION كه اينترنت 8M ارائه مي داد كار كردم و بعد از اين كه حوصلم سر رفت حس كنجكاويم گل كرد و سالن را مستقيما جلو رفتم و به يك سالن بزرگ بر خوردم وقتي تابلوي بزرگ بالاي اونو خوندم فهميدم كه اتاق كنترل مركزي پاليشگاه است بلافاصله وارد شدم به يك سالن بزرگي وارد شدم كه كامپيوتر هاي پيشرفته در دور تا دور اون نصب بود و انواع دستگاه كه من تو خواب اونها رو نديده بودم برخورد كردم.

بعد از اون با كارمندان اونچا كه مشغول خوردن نهار بودند مواجه شدم(كه اكثرا همكار هايي قديم دادشم بودند و در 15 سال سابقه اون چند سالي هم تو اتاق كنترل فعاليت كرده بود به همين دليل همه اونو مي شناختن ).كارمندان اين قست حق ترك اتاق كنترل را نداشتن و نهار براي اونه مي آوردند و نماز رو همون جا مي خوندند.

بعد از كمي ماندن در اونجا آدرس دقيق سوله هاي نيرو گاه رو گرفتم و شروع به حركت كردم و بالاخره خودم رو به اون سوله رسوندم در اونجا با توربين هايي مواجه شدم كه اندازه ي آن اندازه ي هواپيما بود و صدايي داشت كه زمين مي لرزيد اونقدر ترسيده بودم كه مي خواستم گريه كنم و فكر مي كردم الان همه جا منفجر مي شه.

در اونجا با چند كارگر مواجه شدم و از اونها جوياي دادشم شدم و اونها گفتن كه تو اتاق كنترل نيروگاه است كه جدا از اتاق كنترل مركزي پالايشگاه است خلاصه از اون سوله خارج شدم و به سوله مجاور وارد شدم كه خيلي بزرگ بود و انواع تجهيزات وجود داشت وسط اون سوله يك راه پله بود كه وارد اتاق كنترل نيروگاه مي شد وقتي رفتم بالاخره دادشم رو پيدا كردم اونقدر خوشحال شده بودم كه حد نداشت ....
خلاصه بعد از مدتي ماندن در اونجا دوباره به اتاق دادشم برگشتيم و تو راه فكر مي كردم واقعا كار در اينجا چقدر سخت و حساس است و كوچكترين اشتباه موجب حادثه بزرگ خواهد شد اينها رو با افرادي كه تو شهر پشت ميز فعاليت مي كنن مقايسه مي كردم .


از اين كه سر شما رو به درد آوردم عذر مي خوام به هر حال اين تجربه فوق العاده ي برام بود و از روز شنبه هم وارد مركز فناوري اطلاعات اونجا مي شم تا عملا كارآموزي در قسمت تخصصي خودم رو شروع كنم.




Back to top Go down
mahdi aziz
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
mahdi aziz


تعداد پستها : 313
Join date : 2009-12-30
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime22/7/2010, 12:33

مرد حسابی اینم کارآموزی که رفتی کارآموزی کار ما بود تو گروه کامپیوتر خیام! Like a Smile @
Back to top Go down
محمد اخلاقی
مديركل سايت
مديركل سايت
محمد اخلاقی


تعداد پستها : 616
Join date : 2010-01-04
Age : 36
آدرس پستي : mohammadakhlaghi66@gmail.com

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime22/7/2010, 15:53

واقعا جالب بود جواد جان، از ادامه ی کار آموزیت هم برامون بنویس. اون دوستانی که با پاچه خواری اساتید کار آموزی رو گذروندن خجالت بکشن rolleye
Back to top Go down
http://www.zarkhepo0tal.blogfa.com
mahdi aziz
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
mahdi aziz


تعداد پستها : 313
Join date : 2009-12-30
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime22/7/2010, 16:26

محمد اخلاقی wrote:
واقعا جالب بود جواد جان، از ادامه ی کار آموزیت هم برامون بنویس. اون دوستانی که با پاچه خواری اساتید کار آموزی رو گذروندن خجالت بکشن rolleye
از بعضی ها که بهتره که با پاچه خواری یا ... کردن، یه سمت آبدارچی بهشون تو یه شرکت درپیت بدن!
Back to top Go down
N.SH.H
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
N.SH.H


تعداد پستها : 308
Join date : 2010-01-17

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime22/7/2010, 16:30

منم نیروگاه سیکل ترکیبی شریعتی قبولم کرده بود اونم تو جاده سرخسه ولی بی خیالش شدم چون دور بود.فنی حرفه ای مرکز ارم رفتم یه دودره بازیه که بیا ببین من اونجا نباشم نمی دونم اینا چه کار می کنن.
امروز ساعت 11 اوج شلوغی اومدن می گن مسابقه پینگ پنگ برای کارمندان داره برگزار می شه همه کارشونو ول کردن رفتن مسابقه رو ببینن....طناب کشی خواهران
وقت نمازم که ارباب رجوع بدبخت منتظر تا آقایون دعای فرجشونو بخونن داغون
Back to top Go down
n.y
كاربر خيلي فعال
كاربر خيلي فعال
n.y


تعداد پستها : 351
Join date : 2009-12-24
Age : 36

خاطرات دانشگاه - Page 5 Empty
PostSubject: Re: خاطرات دانشگاه   خاطرات دانشگاه - Page 5 Icon_minitime23/7/2010, 06:32

محمد اخلاقی wrote:
واقعا جالب بود جواد جان، از ادامه ی کار آموزیت هم برامون بنویس. اون دوستانی که با پاچه خواری اساتید کار آموزی رو گذروندن خجالت بکشن rolleye

عزیزم ما مدیریت می کردیم!!! مدارکشم موجوده!!! بعد از اعلام نمره میزارم سوتی
Back to top Go down
https://khayyam.forumfa.net
 
خاطرات دانشگاه
Back to top 
Page 5 of 5Go to page : Previous  1, 2, 3, 4, 5
 Similar topics
-
» معرفی وبلاگ و سایت بچه های دانشگاه
» قوانین پوشش در 8 دانشگاه جهان

Permissions in this forum:You cannot reply to topics in this forum
خيام :: دانشجويان خيام :: خاطرات دانشگاه-
Jump to: