شکار مرگ

First topic message reminder :

سلام
من ناصر هستم.
امی خوام به اتفاق دوستان داستان سفر به دره های مرگ و عبور از آبشار فلاکت و گذشتن از جاده های عجیب قریب رو براتون تعریف کنیم.



بزودی ....................

Mahdi Amadeh wrote:

javad_hajian wrote:

محمد اخلاقی wrote:

بعد از رقصیدن و قر کمر دادن توسط سرنشینان و بعضی از دوستان گروه ما!!! برای صبحانه در یک دشت زیبا توقف کردیم. هوا بسیار دل انگیز بود و نسیم ملایمی می وزید. سفره ی طویلمون رو پهن کردیم و دور هم صبحانه خوردیم

عکسشو ببینید:

[You must be registered and logged in to see this link.]

بي خود نبود كه اون روز اون عذاب الهي بر سر مردم مشهد و حومه نازل شد و مطمئنم كه اگر مجلس شما بيشتر ادامه مي يافت كل مشهد رو سيل مي برد و تر وخشك را مي سوزاند..

واقعا در عجبم از بچه هايي كه اداي حجت السلام بودن را دارند و در اين مجالس گناه هم صف اول ما جرا بودند

من فکر میکنم بهتره ما سعی کنیم خودمونو اصلاح کنیم تا اینکه بخواهیم حوادث طبیعی رو با استدلالهای بی پایه و اساس به عذاب الهی تشبیه کنیم.
در ضمن زیاد هم مطمئن نباشید چرا که هر زمانی که مجلس بی ریای ما برپا بود آسمان صاف و هوا معتدل بود شاید اون بین عده ای ریاکار از خودراضی در حال خواندن نماز باران بودند

من باز هم خواستار مجازات سران اين ماجرا هستم كه اين بچه هاي پاك را با بردن به نا كجا آباد تبديل به اين چنين انسانهاي كرده .....
جالبتر آن كه به جاي شرم از اين ماجرا با خوشحالي و بي شرمي تمام اقدام به تعريف خاطرات آن روز مي كنند

من هم خواستار اشد مجازات براي عاملان اين فتنه هستم.

جمعه هر كس پايه است بسم ا...

amin wrote:

javad_hajian wrote:

محمد اخلاقی wrote:

بعد از رقصیدن و قر کمر دادن توسط سرنشینان و بعضی از دوستان گروه ما!!! برای صبحانه در یک دشت زیبا توقف کردیم. هوا بسیار دل انگیز بود و نسیم ملایمی می وزید. سفره ی طویلمون رو پهن کردیم و دور هم صبحانه خوردیم

عکسشو ببینید:

[You must be registered and logged in to see this link.]

بي خود نبود كه اون روز اون عذاب الهي بر سر مردم مشهد و حومه نازل شد و مطمئنم كه اگر مجلس شما بيشتر ادامه مي يافت كل مشهد رو سيل مي برد و تر وخشك را مي سوزاند..

واقعا در عجبم از بچه هايي كه اداي حجت السلام بودن را دارند و در اين مجالس گناه هم صف اول ما جرا بودند

جالبه !! اگه بارون نیاد می گین خشک سالیه و عذاب خداست اگر بارون بیاد بازم می گین عذاب خداست...این گروه جدید افراطیون که اقا جواد هم از اون دسته هست هر اتفاق خوبی رو به خودش و هر اتفاق بدی رو به دیگران نسبت می ده!
جواد جان به قول بابابزرگ خدابیامرزم شاهنامه آخرش خوشه...یه زمانی هم میرسه که قدرت از دست شما در میاد و اون وقت خدا به دادتون برسه!!!!دیگه هم گول زدن افکار عمومی هیچ تاثیری نداره
دکتر دادکان حرف قشنگی زد...همه ی مردم رو میشه برای مدت کوتاهی گول زد ولی همه مردم رو برای همیشه نمی توان گول زد

باشه خودتون خواستين من مي خواستم ساكت بمانم ولي حقيقت همچون خورشيد پشت ابر نمايان خواهد شد


اين هم كليپ محمد خان در آن روز كه براي حفظ آبروي ايشان ....

javad_hajian wrote:

amin wrote:

javad_hajian wrote:

محمد اخلاقی wrote:

بعد از رقصیدن و قر کمر دادن توسط سرنشینان و بعضی از دوستان گروه ما!!! برای صبحانه در یک دشت زیبا توقف کردیم. هوا بسیار دل انگیز بود و نسیم ملایمی می وزید. سفره ی طویلمون رو پهن کردیم و دور هم صبحانه خوردیم

عکسشو ببینید:

[You must be registered and logged in to see this link.]

بي خود نبود كه اون روز اون عذاب الهي بر سر مردم مشهد و حومه نازل شد و مطمئنم كه اگر مجلس شما بيشتر ادامه مي يافت كل مشهد رو سيل مي برد و تر وخشك را مي سوزاند..

واقعا در عجبم از بچه هايي كه اداي حجت السلام بودن را دارند و در اين مجالس گناه هم صف اول ما جرا بودند

جالبه !! اگه بارون نیاد می گین خشک سالیه و عذاب خداست اگر بارون بیاد بازم می گین عذاب خداست...این گروه جدید افراطیون که اقا جواد هم از اون دسته هست هر اتفاق خوبی رو به خودش و هر اتفاق بدی رو به دیگران نسبت می ده!
جواد جان به قول بابابزرگ خدابیامرزم شاهنامه آخرش خوشه...یه زمانی هم میرسه که قدرت از دست شما در میاد و اون وقت خدا به دادتون برسه!!!!دیگه هم گول زدن افکار عمومی هیچ تاثیری نداره
دکتر دادکان حرف قشنگی زد...همه ی مردم رو میشه برای مدت کوتاهی گول زد ولی همه مردم رو برای همیشه نمی توان گول زد

باشه خودتون خواستين من مي خواستم ساكت بمانم ولي حقيقت همچون خورشيد پشت ابر نمايان خواهد شد


اين هم كليپ محمد خان در آن روز كه براي حفظ آبروي ايشان ....

البته جواد جون، اگه تو انیمیشنشو داری، من کلیپ واقعی رقصتو تو اون مجلس فسق و فجور دارم


لازم به ذکر است اینجانب تا کنون حتی چند ثانیه هم نرقصیدم و اصلا علاقه ای به رقص ندارم و ازش بدمان می آید

تو اون هوای گرم، زیر آبشار سرد، لذت زندگی رو بردیم.
همه به جز سینا و عزیز رفتیم زیر آب و از سر تا پا خیس شدیم، فشار آب اونقدر زیاد بود که نمی شد سرت رو به مدت طولانی زیر آب نگه داری
حسابی آب بازی کردیم و خیس شدیم، بدش یکم تو آفتاب نشستیم تا آب لباسامون بچکه و خشک شیم.

[You must be registered and logged in to see this link.]

خیلی شیرین و لذت بخش بود، زیر آب پر فشار آبشار احساس آرامش عجیبی به آدم دست می داد

ادامه دارد...

بعد از آبشار مسیر برگشت رو طی کردیم و زیر سایه ی چندتا درخت تنومد که آدم رو یاد فیلم آواتار و درخت عظیم اونها می انداخت، نهار رو نوش جان کردیم و کمی استراحت کردیم
دراز کشیدیم و صحبت کردیم. گروه های مختلف مشغول کارای مختلف بودن. از ورق بازی بگیر تا عشق و عاشقی!! اوه این تیکه رو نباید می گفتم ( آخه تو جمع چندتا کبوتر عاشق و خیلی خیلی عاشق!! داشتیم که هی با هم پرواز می کردن!!)

[You must be registered and logged in to see this link.]

بعد از صرف نهار ما بچه های مومن و انقلابی اقدام به اجرای حرکت نمادین و دسته جمعی کردیم. برگزاری نماز جماعت!! به امامت حجت الاسلام مهدی عزیز
روی اون صخره با وزش نسیم ملایم، نماز لذت ویژه ای داشت

[You must be registered and logged in to see this link.]

بعد از نماز برخی از بچه ها به علت فشار زیاد حاصل از نهار، نیاز به رفع حاجت داشتن که مسیر پر پیچ و خمی را طی کردن تا کارشون رو انجام بدن!!

ادامه دارد.....

تعريف از خود نباشه ولي ما خيلي بچه هاي مومن و خوبي هستيم و خيلي كارمون درسته

بعد از خوردن ناهار و عملیات تک مضراب!! چندی از دوستان، به سمت اتوبوس حرکت کردیم تا برگردیم. قرار بود ساعت 3.30 به محل استقرار اتوبوس برسیم، گروه کوچک ما جلوتر از همه حرکت کرد و مسیر پر پیچ و خم رفت رو برگشتیم.
در میانه ی راه بود که دیدم توده ابری بسیار بزرگ و سیاه رنگ بالای سرما ایجاد شده و با سرعت به سمت ما در حال حرکته. به دوستان گفتم که هرچه سریع تر حرکت کنید تا گیر بارون این ابر بزرگ نیفتیم.

ما حرکت کردیم و نزدیک اتوبوس شدیم در حالی که بادی شدید شروع به وزیدن کرده بود. کمی صبر کردیم تا راننده ی اتوبوس هم رسید، اما خیلی از بچه ها همچنان تو مسیر برگشت بودند. اونها سرگرم عکاسی بودن. حدود نیم ساعت منتظر اونا موندیم و کم کم بارون شروع به باریدن کرد.
چندتا اتوس هم مثل ما اومده بودند به آب قد برای تفریح، اما همه ی اونها زودتر از ما حرکت کردند و از اونجا رفتند.
داستان حوادث مهیج ما از اینجا شروع شد. درست زمانی که تازه اتوبوس حرکت کرده بود و باروش شدید با تگرگ های اندازه ی فندق شروع به باریدن کردند. و ما از سرنوشت خودمون خبر نداشتیم...

ادامه دارد

فيلم تك مضراب زدن در فضاي آزاد (صحرائي)

[You must be registered and logged in to see this link.]

پسورد: khayyam.forumfa.net

ناصر يوسفي wrote:

فيلم تك مضراب زدن در فضاي آزاد (صحرائي)

[You must be registered and logged in to see this link.]

پسورد: khayyam.forumfa.net

عجب فیلم تکی بود


همینجا لازم به ذکر می دونم که اشاره کنم یکی از دوستان بیشترین تک مضراب رو انجام داد و در مدت کوتاهی 3بار دست به این حرکت زد!! ::p:

محمد اخلاقی wrote:

ناصر يوسفي wrote:

فيلم تك مضراب زدن در فضاي آزاد (صحرائي)

[You must be registered and logged in to see this link.]

پسورد: khayyam.forumfa.net

عجب فیلم تکی بود


همینجا لازم به ذکر می دونم که اشاره کنم یکی از دوستان بیشترین تک مضراب رو انجام داد و در مدت کوتاهی 3بار دست به این حرکت زد!! ::p:

بنده از همين جا اعلام مي كنم كه من منظور ايشون نبودم
دليلش رو حضورا بايد بپورسين

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

Harsini wrote:

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

واقعا كه اينا به چه فلاكتي پول در ميارند.
براي دوتومان پول سياه چكار هايي كه نكردند. اين به جاي سفر طبيعت بيشتر تخليه ي عقده بود.
اون عمو ناصر كه با من نسبتي هم نداره با ما هم بود اگه با داستان پيش بري و پارازيت ول نكني( ) متوجه مي شي.

حالِ سفر ما هم، به از اينجا به بعد داستان يعني اتفاقات طبيعي( ) از جمله سيل بود كه تا پا كه نه، ولي تا خاك پاي مرگ پيش رفتيم.

Harsini wrote:

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

آقا نیما شما هم رفتی ؟!!!
از انصارالفروم بیشتر انتظار می رفت!

mahdi aziz wrote:

Harsini wrote:

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

آقا نیما شما هم رفتی ؟!!!
از انصارالفروم بیشتر انتظار می رفت!

سزاوار نیست مؤمن در مجلسی بنشیند كه در آن معصیت خدا می‌شود و او نمی‌تواند آن وضع را تغییر دهد . / بحارالأنوار جلد 71 صفحه 199

ناصر يوسفي wrote:

mahdi aziz wrote:

Harsini wrote:

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

آقا نیما شما هم رفتی ؟!!!
از انصارالفروم بیشتر انتظار می رفت!

سزاوار نیست مؤمن در مجلسی بنشیند كه در آن معصیت خدا می‌شود و او نمی‌تواند آن وضع را تغییر دهد . / بحارالأنوار جلد 71 صفحه 199

نگران نباش هيچ معصيتي انجام نشد همه سيبيل بودن اون وسط ضمنا هيچ ادعاي مومني هم ندارم

mahdi aziz wrote:

Harsini wrote:

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

آقا نیما شما هم رفتی ؟!!!
از انصارالفروم بیشتر انتظار می رفت!

براي بررسي وضعيت تور و اينكه مبادا فتنه اي ايجاد بشه اين آزمون الهي رو پذيرفتم

ناصر يوسفي wrote:

Harsini wrote:

اين هفته رفتيم زياد خوش نگذشت همش تو راه بوديم 8 ساعت !! و همش آهنگهاي تكراري و حركات موزون
فقط يه پيرمرد خراباتي به نام عمو ناصر رو ملاقات كرديم كه خيلي با صفا بود هفته قبل بوده با شما اگه ديده باشيدش.
برگشت من ديگه رفتم تو بوفه راننده گرفتم خوابيدم.
ضمنا هيچ خبري از توصيفات آنچناني هفته پيش نبود.

واقعا كه اينا به چه فلاكتي پول در ميارند.
براي دوتومان پول سياه چكار هايي كه نكردند. اين به جاي سفر طبيعت بيشتر تخليه ي عقده بود.
اون عمو ناصر كه با من نسبتي هم نداره با ما هم بود اگه با داستان پيش بري و پارازيت ول نكني( ) متوجه مي شي.

حال سفر ما هم به از اينجا به بعد داستان يعني اتفاقات طبيعي( ) از جمله سيل بود كه تا پا كه نه ولي تا خاك پاي مرگ پيش رفتيم.

فوتباليست ها قسمت 157م

بارون به شدت می بارید و ما تو اتوبوس بودیم.
کم کم تگرگ ها هم شروع به بارش کردند. حجم بارون و تگرگ واقعا خیره کننده بود، جوری که انگار سطل آب رو رو ماشین خالی می کنن و با مسلسل به ماشین تگرگ شلیک می کنن!!
اولش ما همه چیز رو به شوخی گرفته بودیم، اما کم کم دیدیم از بالای کوه های اطرافمون رود جاری شده و به سمت جاده داره حرکت می کنه. اول رود کوچیک بود، اما وقتی به هم پیوستن رودخونه ای عظیم رو ایجاد کردن، رود خونه ای که اینقدر قدرتمند بود، آسفالت جاده رو کند و با خودش برد!!
حالا ما مونده بودیم تو جاده ای که آب آسفالتش رو کنده بود، هم مسیر جلوی ما خراب شده بود هم مسیر پشت سر، در حقیقت گیر افتاده بودیم. هیچ موبایلی هم آنتن نمی داد و نمی تونستیم جایی تماس بگیریم تا ما رو نجات بدن. همه ی بچه ها تو ماشین دست به دعا برده بودن تا راهی پیدا بشه
مسئول تور با لباس مجهز رفت بیرون و بعد از نیم ساعت اومد و خبر داد: " احتمالا امشب همینجا می مونیم. کلیه راه ها بسته شده و نیروی امدادی هم به این سمت حرکت نمی کنه"
همه بهت زده شده بودیم. دختر های هم سفر ما داشت گریشون می گرفت!! می خاستن به خانواده هاشون زنگ بزنن تا نگرانشون نباشن، اما اونجا کلا آنتن نمی داد، ما تو یه دره گیر افتاده بودیم...
ادامه دارد....

نگو كه ليدر گروه اسدي بوده؟

Harsini wrote:

نگو كه ليدر گروه اسدي بوده؟

دقیقا خودش بوده، مگه چیه؟ آدم خاصیه؟؟

توصیف شرایط اون لحظات واقعا سخته، وقتی یک دفعه چیزی رو که انتظارشو نداری جلوی چشمات ببینی، شاید باورش نکنی!

[You must be registered and logged in to see this link.]

اون اوایل که سیل شروع شده بود همه شوخی می کردن و داشتن وصیت می کردن

[You must be registered and logged in to see this link.]

کم کم سیل شکل جدی به خودش گرفت، جوری که بچه ها می گفتن اتوبوس رو ول کنیم و بریم بالای کوه ها پناه بگیریم

[You must be registered and logged in to see this link.]

چیزی حدود به یک ساعت و نیم تو اتوبوس موندیم تا شدت بارش بارون کم شد، اما همچنان سیل در جریان بود.
همین موقع بود که چند نفر از بچه ها شروع به اقدام جدیدی کردن. کو های بلندی اطراف ما بود، این دوستان موبایل به دست به سمت قله ی کوه ها حرکت کردند به امید اینکه به آنتن برسن و بتونن تماسی بگیرن.
متاسفانه اون ناحیه اینقدر گود بود که تلاش این دوستان نتیجه ای به همراه نداشت.
وقتی من از یکی از کوه های اطراف اتوبوس به سمت پایین حرکت می کردم با منظره ی شگفت آوری مواجه شدم!! دیدم صابر و دوستانش دور هم جمع شدن و تو اون شرایط حساس دارن قلیون می کشن!!!
تازه منقلشون رو بیرون آورده بودن و می خواستن کنار سیلاب کباب درست کنن و بخورن، بی خیال همه چیز!!

کمی تامل کردیم و دیدیم اینجوری نمیشه، باید کاری بکنیم. همه به سمت کوه های دور دست حرکت کردن، به امید راه نجاتی از این معرکه.
یک کوه بسیار بلند سمت چپ اتوبوس بود، من و عزیز و ناصر مهدی به سمت اون رفتیم، امین هم به سمت کوه بلند دیگه ای حرکت کرد.
درست زمانی که به بالای کوه رسیده بودیم و از پیدا کردن آنتن نا امید بودیم، یکی از بچه ها فریاد زد آنتن دارم، بیاین آنتن دارم . ما اینقدر ذوق زده شدیم که انگار تو کنکور ارشد قبول شدیم. همه به اون سمت حرکت کردیم و از اونجا با خانواده ها تماس گرفتیم. امین هم تو کوه مجاور آنتن پیدا کرده بود و از همونجا هم به خانواده ی خودش و هم به خانواده ی من زنگ زده بود.
روی کوه نشسته بودیم و از هوای بارونی لذت می بردیم که به فکر غدا و گرسنگی شب افتادیم....
ادامه دارد.....

همزمان با پیدا شدن آنتن تک مضراب ها هم شروع شد

محمد اخلاقی wrote:

Harsini wrote:

نگو كه ليدر گروه اسدي بوده؟

دقیقا خودش بوده، مگه چیه؟ آدم خاصیه؟؟

اگه اون ليدره منم ليدرم

Harsini wrote:

محمد اخلاقی wrote:

Harsini wrote:

نگو كه ليدر گروه اسدي بوده؟

دقیقا خودش بوده، مگه چیه؟ آدم خاصیه؟؟

اگه اون ليدره منم ليدرم

یکم بیشتر توضیح بده! می شناسیش؟